نا مهربا ني د رظاهرمهربا ن
 ويرايش وتلخيص از بنفشه ميترا ويرايش وتلخيص از بنفشه ميترا


در نقطه ای از جهان جنگ درمی گيرد. اين تعجب برانگيز نيست که چرا هنوز جامعه انسانی به جايی نرسيده است که مهار سرمايه را در اختيارداشته باشد و در حال حاضر، بردگی و تابعيت از نيازهای حرکت سرمايه، صفت غالب روابط بين انسانهاست؛ اما عجيب تر آن است که حتی انسانهايی که خود ميان تخته بند اسارت سرمايه، جان مايه خويش را از کف داده و ميدهند، از غارت و کشتار مردمی ديگر اميد بهره يا بهره هايی را در سر می پرورانند. قرن 15 قاره آمريکا به دست اسپانيايی ها، و هندوستان و افريقا و آسيا به دست ديگر رقبای اروپايی آنان، فرانسوی ها، انگليسی ها، آلمانی ها و ايتاليايی ها مورد تجاوز و غارت آشکار قرار گرفتند و حاصل اين تجاوز و غارت، ثروت های کلان مادی وهم چنين نيروهای کار مجانی ای بودند- بردگان- که به سرزمين های مهاجم سرازير شدند بی آنکه مردم جهان دغدغه آن داشته باشندکه اين ثروتهاازکجا،چطوروبه بهای کشتارکدام مردم ونابودی چه تمدنهايی به دست می آيد. هوارد زين درکتاب تاريخ مردم آمريکا مينويسد :«آنها هنگامی که از يافتن طلا نااميدشدند کشتی های برگشتی اسپانيايی هارابا کالای باارزش ديگری پرکردند، يعنی با يک حمله گسترده 1500 تن ازآراوکی های مرد وزن وکودک را به اسارت گرفتند.هرچند که بسياری از آنان به سبب نگهداری آنها درقفس های دسته جمعی و درشرايط نامناسب در راه رسيدن به اسپانيا تلف شدند.»(1) اکنون معلوم نيست چگونه ناگهان توجهات بشردوستانه دولت بوش اين چنين مسحور افغانستان جنگ زده شد تابرای رفع ظلم از پهنه آن ـ که هرگز روی آرامش به خود نديده وجنگ گسترده وبی وقفه داخلی ، مجال آرامش وتحول راازمردم آن ربوده بود ـ بشتابد و بيش ازآن جهان راوادارد تابرای اين تجاوز آشکار، بهانه های وی رابپذيرند. درحالی که گرسنگی ،آوارگی وکشتارچندين نسل اززنان وکودکان ومردان افغانی نتوانسته بود طی اين سالها ، هيچ اراده ای رادرعرصه بين المللي، برای حمايت ازآنان برانگيزد دولت بوش ، پرچمدار اين کرامت نوظهور شد وبالاخره تفنگداران بومی خودراـ آنان که سالها به مد د حمايت اين دولت، بانی جنايت وغارت درافغانستان بودند ـ به مخفيگاه فراخواندتا خدامی داند کي، کجا وچطور ايشان رادوباره به خدمت ديگری بگماردو نسل ديگری ازبشريت اين گوشه جهان را به رنج وحرمان کشاند. دولت عراق نيز که از ديرباز يکی از فرمانبردارترين کارگزاران سياست های آمريکادرخاورميانه طی دودهه گذشته بودناگهان مورد خشم ارباب بزرگ قرار گرفت وآمريکا برای هجومی گسترده به سرزمين عراق ،بادميدن دربوق تبليغات ، ازميان دولتهای ديگربه جستجوی همراه وهمدل برآمد وبا چرخشی ناگهانی ،سياست بهره برداری پنهان از عراق را به تجاوزوبهره برداری آشکارازآن درزمين تغييرداد. کلان سرمايه های صنعتی ، ورشکستگی خود راباضربه های هولناکی درجهان بشری به نمايش می گذارند ومی کوشند تاحيات گرفتارآمده درغرقاب رکود راپيش از فروغلطيدن درنيستی ،دروجه ديگری ،تداوم بخشيده،نجات دهند.
تغييرات بنيادی درشيوه مديريت بازارجهانی که گسترش کنترل شبکه توليد و توزيع رادر سطح جهان دنبال می کند و ادامه همه جانبه تر سياست آزادسازی سرمايه درپروسه توليد و توزيع از قيد وبندهای دست وپاگير قانونی وبه خصوص قوانين حقوق بشرـ که بايد مشموليت جهانی داشته باشند ـ،همه و همه درخدمت بهره زايی هرچه بيشتر سرمايه پيش می روند.دراين ميان تنها محکی که فايده مندی راه کاره های مقرر شده راارزيابی می کند ميزان سود حاصله ازآن روندهاست و انسانها تنها آمار وارقامی هستند که «بايد» طی اين روندها بهره زا باشند. جهان نقشه جغرافيايی پهناوری ست که سرمايه به روی آن شرکت های چندمليتی می سازد ودرتهاجم های فرامرزی و فراقانونی خود، هستی انسانها رابه ناچيز ترين قيمتی به معامله ميگذاردو اگر اين راه جوابگوی تزايد نرخ سود نباشد به روی اين نقشه جغرافيايی ،تانکهاو موشکهای خود را به حرکت درمی آورد تابه بهای نيستی جهان، خود هستی يابد. آيا اهداف او آنطور که کارگزاران و مدافعان سرمايه مدعی آنند مشمول پيشرفت جامعه بشری نيز خواهد بود؟ هوارد زين می نويسد:«آيا فراموش کردن سريع فجايع ، ممکن است و آيا اين امر برای طبقات محروم آسيا ،افريقا، آمريکای لاتين يا سياهان حاشيه نشين وسرخپوستان رانده شده دراردوگاهها قابل قبول است؟آيا برای قربانيان آن پيشرفتی که تنها به اقليت ممتازی درجهان،بهره می رساننداين ستمگری ،پذيرفتنی ست؟ يا فقط اجتناب ناپذير است ؟برای کارگران معدن،کارگران ساده،مردان وزنانی که به سبب هزاران حادثه و بيماری مرده اند،درجايی که کارمی کرده انديا کار می کنند؟قربانيان پيشرفت؟!»(همانجا) تعريف سرمايه از پيشرفت ، رشد روز افزون نرخ سود است به بهای رشد نيافتگی جهان بشري.آنان در چهره مردم سالاری ،مردم فريبی می کنند وبشريت را به بهانه حراست از امنيت جهان و استقرار دموکراسی ، به جنگ و خون می کشند، منظور آنها از «امنيت» ،جهانی عاری از مبارزات حق طلبانه مردم ستمديده و امنيتی مطلق برای روند «بهره زايي» بی دغدغه سرمايه است ونه امنيت جامعه بشری عاری از فقر، گرسنگی و جنگ و همانا که منظور آنان از آزادی ، آزادی روند«بهره جويي» سرمايه از قيد وبندهای قانونی ست. جرمی فاکس درکتاب جهانی سازی می نويسد:«آنان سعی می کنند جهان را به دوقرن پيش يعنی زما نی که حق وحقوق کارگران پايمال می شد، بازگردانند.آنها بسيار مايلنداوضاع جهان همانی شود که ويليام بليک آن را «آسياب سياه شيطانی ميلر» می نامد.» وچامسکی در کتاب نئوليبراليسم می نويسد:«سلطه گران خواهان خلاصی از شربرنامه های رفاهی کارگران هستند.آنها می خواهندکاررا حتی به قيمت درماندگی ،نااميدی ،عدم امنيت شغلی کارگران و رشد نابرابری انجام دهند. نظم جهانی ،درحال ايجاد شرايط وخيم زندگی برای اکثريت مردم جهان است.» توده های فقير مردم انبوه تر می شوندو قدرت خريد کمترو کمتر می شود.رکود بازار تقاضا ،سرمايه رابرآن می دارد تا روند توليد را هرچه ارزانتر به پيش ببرد و نرخ سود رامدام افزايش دهد.دراين راستا ، کسب منابع اوليه توليد ارزان تريا حتی مجاني، جستجوی نيروی کار ارزان، حذف هزينه های کمرشکن ا ز جمله : بيمه های درماني، از کارافتادگي، حوادث، ماليات ها ،بهينه سازی دستگاههای توليد برای جلوگيری از آلودگی محيط زيست، حفظ بهداشت محيط کار ، بهبود شرايط کار برای کارگران مانند :ساعت کار، لباس، ماسک ، غذا ، دستکش، کفش ،استراحتگاههای مناسب، زمان و ميزان و کيفيت استراحت و حذف هزاران هزينه ديگر از جمله اهدافی ست که سرمايه برای رسيدن به آن ،کشورهای رشد نيافته يا در حال رشد را بهترين و مناسب ترين پايگاه می داند وبرای تصاحب وحفظ اين منابع ارزان ، از هيچ کاري، روی گردان نيست.
چامسکی می نويسد:« در بسياری از کشورهای جهان ، حتی درآمريکا ، دستمزدها ثابت مانده يا کاهش يافته است .از جانبی رشد اقتصادی در جهان کاهش يافته و شرايط برای بيشتر مردم جهان وحشتناک و درحال بدتر شدن است . از همه مهمتر نسبت ميان رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی کاهش يافته است.» فاکس می نويسد:«آمار نشان می دهد حتی درآمريکا که داعيه رهبری جهان آزاد رادارد20درصد ازجمعيت درفقری وحشتناک تراز گذشته زندگی می کنند.» و ويليام فينيگان می گويد:«30درصد ازجمعيت آمريکارا کارگرانی تشکيل می دهند که بادرآمد بسيار ناکافی نمی توانند مايحتاج اوليه خانواده خود راتأمين کنند وآنهارا ازفقر برهانند.»(2) آيا هنوز هم می توان با توهم يگانگی منافع سرمايه و هستی بشر، مردم جهان رابه همسويی و همراهی با سياست های جنگ افروزانه ،توسعه طلبانه و تجاوزگرانه اوفراخواند؟ فاکس می نويسد:«تنها چيزی که واقعيت دارد،کسب فراوانترسودوبلعيده شدن هرچه بيشترمنابع طبيعی به وسيله طبقه مسلط درجهت حفظ خود از خطر حمله های احتمالی و فراهم کردن آسايش خود است.» اما ،اگرقرنها غارت و جنگ و کشتار توسط سلطه جويان ،جامعه بشری رااز مخاطراتی که از جانب آن ها ، روند رشد و تکامل فرهنگی ـ اجتماعی و زيست محيطی کل جامعه انسانی را تهديد می کرد ، نگران نکرد ، اکنون گسترش امکانات رسانه ای ، اين فرصت را ايجاد کرده است که بسياری از مردم جهان از حقايق پيرامون خود و تأثير آنها بر روی زندگی و محيط زندگی شان، آگاه شوند وبرای حفظ بقای زمين که هستی همه انسانها به آن وابسته است بکوشند. انسان هوشمند عصر حاضر می داند که هرجنگی در هرنقطه ای از جهان ، جنگی ست عليه کل بشريت ،عليه کره زمين و عليه همه هستي.اين ديگر جنگ آشتی ناپدير طبقه کارگربا نظام سرمايه داری نيست .اين جنگ همه هستی ،عليه نيستی ست ،زيرا چنانچه بی انديشگی ضد انسانی سرمايه برتمامی روندهای جامعه بشری غلبه کند شايدبرای نجات حيات برروی کره زمين ،فرصت از دست برود. بر همين پايه، سکوت دربرابرهر عمل جنگی و تجاوزگرانه در هرنقطه ای از جهان، پروبال دادن به بهانه های اين ماشين جنگی ست که معلوم نخواهدکردطعمه آتی او کدام نقطه ديگر از جهان انسانی خواهد بود. زمين از خواب برمی خيزد و جهان زنده به روی حقايق محيط خود ، چشم می گشايدو خواه ناخواه جهان سرمايه داری ناگزير است خود را برای يک رويارويی با جهان به هوش آمده ، آماده سازد. سرمايه داری برای تصرف پايگاه های گسترده تر سوديابي، شبکه عظيمی از اطلاعات را گرد می آوردو به واسطه تبليغات ، نوع و ميزان تقاضا راهدايت کرده ،افزايش می دهد و به نحوه توزيع در سرتاسرجهان سرعت بخشيده و تسلط می يابد. مانيز می توانيم و بايد برای نجات خود وتنها محيط زندگی مان : کره زمين ، از راه کاره های آنها به مثابه روندی ضروری برای چيرگی بر سياست های ضد بشری آنها ،بياموزيم:
ارتباط، شناخت، تبليغ ، کثرت و قدرت. به اين منظور ،لازم است همه ما، به هرزبان ، به هر اندازه و به هرطريقی که می توانيم به رسوايی راههای غير بشری بپردازيم. همه ما «بايد» در اين آهنگ ، هم آوايی و هم خوانی کرده و آنقدر در اين کار پا فشاری کنيم تا همه جامعه بشری ، گروه همخوانان ضد جنگ و همه ضديت های بشری شود . بايد اين ارکستر جهانی ، هم خوانان خود رابيابد و به هم بپيوندد. اگر سرمايه داری برای کسب منافع خود، طرحهای فرامرزی به اجرا درمی آورد و برابر دنيای بشريت جبهه مشترک دارد آيا نبايد به ناگزير با هجوم سراسری همه مردم غارت شده اقتصادی و جانی و فرهنگی جهان ،روبرو شود؟ هرچند نطفه های اين نياز از قلب مبارزات کارگری ، اتحاديه ها ، سنديکاها و احزاب کارگری سربرآورده است اما اکنون با توجه به مسايل فراگيرو جهان شمول که حرکت های ضد بشری سرمايه برابر تمام مردم جهان قرارداده است ،تنها راه مقابله همه هستي، عليه نيستی ،اتحاد بين المللی جامعه بشری برابر اين تهاجم غير بشری است. نئوليبراليسم درپی حذف مرزهای جهان می کوشد تا با کم رنگ کردن ارزش استقلال و ويژگی های منطقه ای ، سفره پهناور هستی بشريت رابرای خود به طعم رنگ و نژاد و مذهب و مليت ، زهرننمايد، اما همچنان نيز راه کار گذار از دنيای مدهشی که آفريده است را،به دنيای بهتر در برابر بشريت قرار می دهد واز قلب برنامه هاوطرح هايی که برای تسلط پايدار خويش برجهان ، تدوين کرده است، طرح های رهايی بخش نوين ، نمايان می شوند. اکنون ما به جامعه جهانی خود می انديشيم .جامعه جهانی انسانهايی که ميکوشند ، ستم ديدگی را فصل مشترکی برای پيوند نيروهاشان سازند .آن کس که کار می کند، می انديشد، دوست می دارد وزندگی انسانها را دستمايه بقای خود قرار نمی دهد وبرای جنگ هيچ توجيهی راباورندارد وصلح رابرای همه می خواهد ،درجامعه جهانی ما ،هموطن است. «ما» هموطنان خود را از ميان همه اقوام جهان ، باز می جوييم. «ما»ی آگاه ، همان نيروی پويا و فناناپذير تاريخی ست که در نسلهای پياپی و هميشه آينده ، بازتوليد خواهد شد و واقعی ترين وضروری ترين قطب همه تاريخ و همه جهان بشری را پی خواهد ريخت. قطب جامعه بشری با پيوستگی های ذاتی در منافع مشترک هستی ،عليه هرگونه عملی که بقای اين هستی را تهديد کند ،مبارزه می کند. اين تشکل و سازماندهی حول نيازهای حقيقی انسان هابه محيط زيست انسانی ،عاری از جنگ ،آلودگی ، ظلم ، دشمني، فقر ،گرسنگی و وحشت ،شکل می گيردو بی آنکه در يک تشکل سياسی واحد ،سامان يافته باشد به دليل سامان يابی در يک تشکل طبيعی يعني«هستي»،با درک درست از ضرورتهای زندگی انسانی و محيط حياتی برای ادامه بقا ی همه موجودات زنده، به شعورآگاه و بالفعل جهان بشری مبدل می شود تا بتواند چالشهای کور آن را سامان دهد. مردم جهان می توانند و بايد با وحدت خود عليه هرگونه عمل مخرب و ضد هستی و ضد زندگی ، شتابهای سرمايه رادرانهدام جهان هستی در تعقيب سود، درپهنه جهان، مهارکنند. اينگونه ، جهان قطب واقعی خود را می يابد تا فارغ از هرگونه سياست گری و انديشه تحکم نشان دهد که زمين را عاری از جنگ و ستيز می خواهد. چامسکی می نويسد:«درحالی که روشنفکران دست به توجيه جنگ می زنند ، مردم عادی عليه جنگ مبارزه می کنند.»و« روشنفکرانی که پای بندی خود را به دموکراسی ابراز مي کنند لازم است نگاهی ژرف و موشکافانه به خود بياندازند و از خويش بپرسند که برای دفاع از منافع چه کسانی يا به خاطر چه ارزش هايی فعاليت می کنند.» (اقتباس ا زاخبارروز)
منابع: 1 -A people History of United States 2- Cold Bew World
May 22nd, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی